سلاااااام به همگی :)) حالتون خوبه؟ 

منم خوبم. یکم ذهنم خسته شده دیگه از هر روز پاشدن و درس خوندن و شب شدن و خوابیدن و باز فردا همون. ولی سعیم رو میکنم بهش توجه نکنم و بخونم! واقعا امیدوارم این سه ماه آخر رو هم دووم بیارم و با انرژی بخونم.

.

داداشم سرباز شده D= 

این بنده‌خدا قصد داشت کنکور ارشد رو ۲۸ فروردین بده بعد بره سربازی تا جواب‌ها بیاد و عمرش تلف نشه و اینها ولی خا کنکورش رفت هوا ولی سربازیش نرفت و بعد کلی خبر ضد و نقیض مبنی بر اینکه میرن یا نمیرن یهو صبح پاشدیم دیدیم که بله میرن! بعد ما یه بار تو زندگیمون خواستیم پارتی بازی کنیم و یه کاری کنیم داداشم بیفته فلان جا ولی خا یهویی شد و نشد پارتی بازی کنیم :| ولی خا جاش خوبه و فعلا هم که میگن دو ماهشون یه ماه شده. دیروز هم که رفته‌بود گفتن برمیگرده و ما تا ساعت ۵ منتظر بودیم که بیاد تا ناهار بخوریم که نیومد و گویا برنامه عوض شده‌بود و گفته‌بودن نمیان و براشون وسیله بیارید. دیگه کلی وسیله جمع کردیم که بابام ببره. در همین حین یه کوله دخترونه پیدا کردیم. حدس میزنم میخواسته بعد کنکور بهم بده و سورپریزم کنه ولی خا لو رفت بنده‌خدا :دی ولی به روش نیاوردم! بعد امروز عصر در حالی که رو تختش سکنا گزیده‌بودم و میخواستم فیزیک اتمی رو شروع کنم یکی زد در رو زد. و بعد یه دقیقه یهو سرباز خانواده وارد شد و من همچون فشنگ از تو اتاقش رخت بر بستم :دی تازه کلی داشتم نقشه میکشیدم که اتاقشو تصرف کنم که همه‌چی نقش بر آب شد :/ فعلا بهشون گفتن برن تا شنبه خونه‌. 

.

فکر کنید ما ۷ ساله تو این خونه و کوچه‌ایم بعد تا حالا سابقه نداشته وانتی بیاد تو کوچه، بعد جمعه‌ای وقتی آقاجون‌اینا خونمون بودن یه هندوونه‌ای اومد و اینا بعد اقاجونم میخواست بره بگیره بعد حالا خو تا آقاجونم بره پایین میرفت بعد منم از آیفون صدا زدم آقاهه رو چند بار بعد یهو از تو میکروفون داد زد بااااشههه خانمممم وایستادم! وایسادم خانوووم. و ما پاچیدیم :)))))) عصر هم عمو کوچیکم که تقریبا همسایه‌ایم اومدن و رفتیم بالاپشت‌بوم تیراندازی و کلی زدم به هدف جاتون خالی =))) 

پ.ن: آره ما قرنطینه رو شکستیم :-" ببینید مادربزرگ پدربزرگ رو که کلا مادر و پدر قبول ندارن نبینیم چون اگه ما رو نبینن دق میکنن! چون ماها سرمون تو گوشی و فیلم و کتابه، اون بنده‌خداها خب حوصله‌شون سر میره. عمومم که دیه من نمیدونم :/ بعدم دو تا خونواده خو قرنطینه‌ان و جایی نرفتن که ناقل و اینا باشن. 

.

یا دبیرهامون بیشعور شدن یا من خار دارم :||| بابا از هرکی سوال میپرسم سین میکنه جواب نمیده! چه تو گروه‌ و چه تو پی‌وی. واقعا دیگه هم حرصم دراومده هم بهم داره برمیخوره! نگید که وقت نداره و فلان. سوالام دو کلمه هم نبوده جوابش بعدشم میدونم که همون موقع آن بودن و دیدن و به روی خودشون نیاوردن و رفتن جواب سوگلیشون رو دادن :)) 

.

اومدم از کارنامه نهایی سنجش بنویسم که دیدم دلیلی نداره از یه آزمون غیر استاندارد و مضخرف بنویسم! 

.

تلگراممو زدم پاک کردم! دیگه توش کاری ندارم و فقط وقتمو میگیره و از این بابت خرسندم :)) 

.

دیروز سر کلاس آنلاین با قاسمی اون آخراش اومده حرف بزنه بعد لپتاپ رو چرخونده و یهو عکس عروسیشون در تصویر نمایان شد =))) و بچه‌های همیشه در صحنه هم عکس گرفتن :))) وای خدا عالی بود :))) بعد اونم یهو فهمیده هول کرده :))))) لعنتی صحنه‌های باحالی رو از دست دادم! 


مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها