یکی بود، یکی نبود. زیر گنبد کبود یه دختری نشستهبود. این دختر قصهی ما کتاب میخوند. اسمشم ستوده بود. یه دختر متولد زمستون که زیبایی خودش رو از برف قشنگ گرفتهبود.
ستودهی عخوری پخوری، تولدت رو هزاران بار تبریک میگم ^_^ امیدوارم همینجور مثل الان دختر قویای بمونی! امیدوارم سال بعد توی دانشگاه تهران ببینمت :)) و امیدوارم لبخند قشنگ هیچجوره از روی لبهات محو نشه و روز به روز بزرگتر شه :)) و امیدوارم به هرچیزی که میخوای برسی و امسال سال قشنگی باشه برات ^_^ بازم تولدت مباااااااررررکککک =))))
درباره این سایت